آدمک‌ها

۱۳۸۰ |۸۸ دقیقه | درام | 5.3
مراد که نیمی از عمرش را در زندان گذرانده، پیش از آزاد شدن در آخرین بار، به حشمت، زندانی پیری که مراد، خود را مدیون او میداند، قول میدهد تا زنی با ... نام شهره را که پاتوقش در یک پارک خاص است، یافته و به قتل برساند. حشمت قول میدهد که پاداش این کارش که همه ی دارایی او، ماشین، ویلا و خانه ای در دبی است، به او خواهد بخشید.مراد مرتباً به پارک مورد نظر میرود و منتظر می ماند، در این فاصله با پیرمرد معتاد معرکه گیر و پسر نوجوانش نیما آشنا شده و با آنها همراه و همکار می شود، با این امید که در مراجعه شهره به پارک، مأموریتش را بتواند انجام دهد. پیرمرد معرکه گیر می میرد و مراد و نیما، کار او را ادامه می دهند، اما وقتی طلبکاران پیرمرد نمی توانند طلب شان را از نیما بگیرند، سعی می کنند تا او را با خود ببرند، مراد طی درگیری با مهاجمان متوجه می شود که نیما در واقع دختر است. پس مراد سعی می کند تا او را به شمال نزد مادربزرگش بفرستد، اما نیما که دل بسته مراد شده، این طریق را نمی پذیرد.یک روز، مراد سرانجام شهره را می بیند، وقتی در پارک به هدفش نمی رسد به تعقیب او پرداخته و در خانه اش به سراغش میرود امّا شهره او را با حقایق در ابعاد دیگرش روبرو می کند و مراد در می یابد که حشمت در واقع موجب بدبختی شهره و مرگ تنها پسر او شده است. مراد، از قتل او پشیمان شده و وقتی که می خواهد از خانه خارج شود، نیما را می بیند که منتظر اوست، طلبکاران پدر نیما که در تعقیب او هستند، مجدداً قصد ربودن نیما را دارند که مراد با آنها درگیر شده و نیما موجب قتل یکی از آنها می شود. مراد به دیدار نیما در زندان میرود و به او می گوید که منتظرش خواهد ماند تا از زندان آزاد شده و با هم زندگی تازه ای را آغاز کنند.
بیشتر
بازیگران
خلاصه داستان
درباره آدمک‌ها
مراد که نیمی از عمرش را در زندان گذرانده، پیش از آزاد شدن در آخرین بار، به حشمت، زندانی پیری که مراد، خود را مدیون او میداند، قول میدهد تا زنی با نام شهره را که پاتوقش در یک پارک خاص است، یافته و به قتل برساند. حشمت قول میدهد که پاداش این کارش که همه ی دارایی او، ماشین، ویلا و خانه ای در دبی است، به او خواهد بخشید.مراد مرتباً به پارک مورد نظر میرود و منتظر می ماند، در این فاصله با پیرمرد معتاد معرکه گیر و پسر نوجوانش نیما آشنا شده و با آنها همراه و همکار می شود، با این امید که در مراجعه شهره به پارک، مأموریتش را بتواند انجام دهد. پیرمرد معرکه گیر می میرد و مراد و نیما، کار او را ادامه می دهند، اما وقتی طلبکاران پیرمرد نمی توانند طلب شان را از نیما بگیرند، سعی می کنند تا او را با خود ببرند، مراد طی درگیری با مهاجمان متوجه می شود که نیما در واقع دختر است. پس مراد سعی می کند تا او را به شمال نزد مادربزرگش بفرستد، اما نیما که دل بسته مراد شده، این طریق را نمی پذیرد.یک روز، مراد سرانجام شهره را می بیند، وقتی در پارک به هدفش نمی رسد به تعقیب او پرداخته و در خانه اش به سراغش میرود امّا شهره او را با حقایق در ابعاد دیگرش روبرو می کند و مراد در می یابد که حشمت در واقع موجب بدبختی شهره و مرگ تنها پسر او شده است. مراد، از قتل او پشیمان شده و وقتی که می خواهد از خانه خارج شود، نیما را می بیند که منتظر اوست، طلبکاران پدر نیما که در تعقیب او هستند، مجدداً قصد ربودن نیما را دارند که مراد با آنها درگیر شده و نیما موجب قتل یکی از آنها می شود. مراد به دیدار نیما در زندان میرود و به او می گوید که منتظرش خواهد ماند تا از زندان آزاد شده و با هم زندگی تازه ای را آغاز کنند.
Watch With Subtitles