The Inner Beast - Hayoolaye Daroon - هیولا‌ی درون

With the beginning of the Islamic Revolution, and the escalation of the conflicts and SAVAK agents fleeing, Doctor, one of the most outstanding members of SAVAK, hides in a village. During this retreat, he gradually goes over his past and remembers how he stepped on the corpses of the innocent and even submitted his wife to his bosses to get to the position he wanted. Doctor's wife who has commited suicide, doesn't let his mind settle down at all as he's facing with his past, and this ruins his mental and emotional balance. The curious villagers who thought he was a doctor at first, consider him a lunatic after seeing him isolating himself and his abnormal behaviours. The longer the Doctor's isolatiom continues, the more he struggles with his own soul, and one time, his ignorance causes his house to catch fire. Doctor, who thinks he's been attacked, fires all of the bullets his pistol has.

با شروع انقلاب اسلامی و اوج گیری مبارزات مردم و متواری شدن ماموران ساواک، دکتر ، یکی از اعضای برجسته ی ساواک ، در روستایی خود را پنهان می کند. او در انزوا، متدرجا" گذشته اش را مرور کرده و به خاطر می آورد که چگونه برای دستیابی به مقام بر اجساد بیگناهان گام نهاده و حتی همسرش را به دامان روسایش انداخته است. همسر دکتر که خودکشی کرده است، در این رویاریی با گذشته، لحظه ای آرامش نمی گذارد و این درگیری تعادل روحی اش را به هم می ریزد و روستاییان کنجکاو که ابتدا فکر می کنند او پزشک است با کناره گیری دائم و رفتار غیر عادیش گمان می برند که دیوانه است . انزوای دکتر هر چه بیشتر به درازا می کشد، درگیریش با روحش بیشتر می شود، و یکبار غفلتش باعث می شود که خانه به آتش کشیده شود. دکتر که گمان دارد مورد حمله قرار گرفته، همه ی گلوله های هفت تیرش را خالی می کند .