The Brick and the Mirror - Khesht va Ayeneh - خشت و آینه

Hashem is a cab driver who finds an infant child in the back seat of his cab one night after he gives a ride to a young woman. He and his girlfriend, Taji, try to cope with this unwanted child. Hashem insists on getting rid of the child, Taji on keeping him. Who will he be left with in the end?

زنی کودک خود را در تاکسی هاشم می گذارد و می گریزد. هاشم در پی زن می رود، اما او را نمی یابد. هاشم کودک را به کافه می برد و با دوستانش درباره ی سرنوشت کودک مشورت می کند. او به رغم توصیه ی دوستانش به کلانتری می رود و افسر نگهبان از هاشم می خواهد که به پرورشگاه یا دادگستری مراجعه کند. هاشم بچه را همراه نامزدش تاجی، که خدمتکار کافه است، به خانه می برد و تاجی از بچه مراقبت می کند و به او دلبسته می شود. صبح روز بعد هاشم بچه را تحویل پرورشگاه می دهد و تاجی در اعتراض به هاشم به پرورشگاه می رود، اما با انبوهی بچه ی پرورشگاهی رو به رو می شود. قبل از آنکه تاجی از پرورشگاه خارج شود هاشم با تاکسی آنجا را ترک می کند.

Hashem is a taxi driver. A passenger leaves a child in his car, and he seeks everywhere to find the mother. Hashem has a girlfriend who loves to have a child. but he has no interest in children. After a series of events, his girlfriend sends the child to a nursery.

یکی از مسافران در تاکسی " هاشم "کودکی را جا می گذارد و راننده همه جا را در جستجوی مادر کودک زیر پا می نهد. مرد رفیقه ای دارد که در اشتیاق داشتن یک کودک است . هاشم حاضر نیست کودک را داشته باشد و پس از ماجراهایی سرانجام رفیقه ی هاشم کودک را به پرورشگاه می سپارد.