He is 50 years old and none of those around him remember his birthday. Bardia, who is angry about this incident and facing his deep loneliness on the eve of half a century of life, wonders everyone...
It tells the story of a man named "Bardia Barazandeh" who owns a beauty center and is rich and miserly. But soon, with the revelation of the secret of Berdia's wealth, the situation of his family will improve.
داستان مردی به اسم «بردیا برازنده» را روایت می کند که صاحب مرکز زیبایی تناسب طلایی است و ثروتی دارد که همچون خساستش بی انتهاست. بعد از پلمب آژانس مسافرتی بارباراس که متعلّق به خواهر بردیا، «باربارا برازنده» است، باربارا برادرش را با زور و تهدید راضی می کند که فعالیت آژانس را تا فکّ پلمب در مرکز تناسب طلایی ادامه دهد. امّا، در همیشه روی یک پاشنه نمی چرخد و به زودی با افشای راز ثروت بردیا، وضعیت خانوادهٔ برازنده از این رو به آن رو خواهد شد...